خبر، بسیار غمانگیز و تلخ است، آنقدر که حتی کلمات نیز تمایلی به جاریشدن و سرریزکردن ندارند. آنقدر که هربار بهسراغ این متن آمدم، لال شدم انگار… اما قصد کردهام و باید بنویسماش. ده روزیست که خبرش منتشر شده است؛ یعنی یک هفته بعد از یکشنبهروزی که دخترک ۶ ساله میرود از مغازهٔ نزدیک خانهشان بستنی بخرد، بستنیای که بهکام مرگ میفرستدش… مرگ فجیعی که سناریویش را نوجوانِ ۱۷ سالهٔ سربهزیرِ همسایه نوشته بوده است. قاتلِ نوجوان، دخترک را میرباید و پس از تجاوز و قتل، تلاش میکند در وانِ حمام با ریختنِ اسید بر روی تنِ بیجان قربانیاش، آثار جنایت بیشرمانهاش را محو کند. سناریویی که ظاهراً از روی صحنهای از سریال آمریکایی Breaking Bad نسخهبرداری شده بوده است. فیلمها و سریالهایی که زیر پوست شهر از خانهای به خانهای جابهجا میشوند تا تب شهوت و خشونت را فرونشانند، غافل از آنکه گاه آتش را شعلهورتر میکنند.
دخترک افغان، ستایش، همان که جای دندانِ شیریِ افتادهاش هرگز دندانِ دیگری درنخواهد آمد، مهاجر نسلِ دومی بود متولدِ ایران، اما یک هفتهای طول کشید تا خبرِ هولناکِ مرگش منتشر شود، آنهم در شبکههای مجازی. روزنامههای رسمی کشور مرگ کودکِ ساکنِ خیرآبادِ ورامین را منتشر نکردند و رسمیت نبخشیدند. یعنی مهم نیست قربانی هستی یا جانی، مهم آن است که از مایی یا از غیر. اگر ماجرا عکسِ این بود، نه تنها سروصدا و جنجال بسیاری میشد – که باید هم میشد – بلکه افغان بودنِ قاتل موجِ جدیدی علیه افغانهای ساکن ایران راه میانداخت و شاید کار به آتشکشیدن خانههایشان نیز میرسید. بیآنکه فکر کنیم عملِ قتل و ارتکاب جرم را با ملیت و نژاد و خون کاری نیست. صادق باشیم میزبانهای منصف و مهربانی نیستیم. هرچند خود که قبای مهاجر به تن میکنیم، موضوع متفاوت میشود اما نه تنها باز نمیتوانیم دشواریِ مهاجرِ افغان بودن در ایران را از منظر دیگری بنگریم و حساب ملیت را از انسانیت جدا کنیم، بلکه همچنان نگرانِ قضاوتشدن، آنهم در کشوری که مهاجریم، از برپایی مراسم گرامیداشتی برای ستایش اکراه داریم تا مبادا میزبانمان ما را به دلیلِ هموطنبودن با یک قاتل سرزنش کند.
در این مجال اندک قصد بحث و تحلیل چنین موضوع مهمی را ندارم. تلنگری بود به همهمان؛ بیایید لباسِ ملیت و نژاد بر تن انسانیت نکنیم.
و در انتها، نکتهای دربارهٔ این شماره:
در تلاشیم تا بر اساس نظرسنجیهایی که در گروه همیاری انجام میشود، هرچه بیشتر بتوانیم انتظارات شما را در نشریه برآورده کنیم. از جمله مواردی که رأی بالایی در نظرسنجی برای افزودن به موضوعات داشت، معرفی وبسایتهای مفید بود که در این شماره علاقهمندان میتوانند با رجوع به مطلب «فرصتی مناسب برای یادگیری» نوشتهٔ آقای رضازاده با وبسایت معرفیشده و موارد کاربرد آن آشنا شوند.
مورد دیگر که از طریق پیشنهادات دریافتی بوده است، و حاصل آن افزودنِ عنوان «گشتوگذارِ همیاران»، موضوعیست که بسیاری از دوستان میتوانند در آن سهیم شوند و آن، نوشتنِ خاطرات و تجربهٔ گشتوگذارهای شما در شهر ونکوور و اطراف است یا شاید در مقیاس گستردهتر استان بیسی. در این شماره شروع میکنیم با تجربهٔ آقای ژوبین غازیانی و همسرشان در بازدید از باغ لالهها واقع در شهر ابتسفورد که در گروه هم پست کرده بودند، تا آنرا در آرشیو گشتوگذارها داشته باشیم و همینجا از شما دوستان دعوت میشود در صورت تمایل، خاطرات و تجربیات خود در سفرهایتان را، از یکروزه گرفته تا اقامتهای طولانیتر، برای ما ارسال کنید تا در این بخش منتشر شود و مورد استفادهٔ هموطنانمان قرار گیرد.
سیما غفارزاده